سقوط در خلاء
سقوط در خلاء
سقوط در خلاء
استفاده از شخصيت هاي واقعي مثل دانشمند يا هنرمندي معروف در يک بازي وکنار شخصيت هاي مجازي اش مي تواند نتايج بسيار سرگرم کننده و جالبي به دنبال داشته باشد البته به شرطي که اين کار به صورت هدفمند انجام شود. اگر حضور پر رنگ لئوناردو دواينچي در A ssassin,s Creed 2 يک امتياز مثبت تلقي مي شد، استفاده از مخترع معروف ديگر يعني نيکولاي تسلا در DV) Dark Void) يک حرکت بي نتيجه و پوچ است. سازندگان DV از اين دانشمند بزرگ به عنوان يک شخصيت مهم و يار قهرمان داستان ياد کرده اند که در عمل تسلا بجز اندکي کمک و حداکثر سه، چهار دقيقه ديالوگ، هيچ نقش قابل اشاره اي در ماجراهاي بازي ندارد و نهايتا در ابتداي اپيزود آخر همه ي فلسفه ي وجودي اش پوچ مي شود! حضور چنين دانشمندي در اثري چون The Prestige ( کرستفر نولان) با وجود نقش کوتاهش انصافاً سرگرم کننده و حياتيست. اما در DV سازندگان مي توانستند يکي از شهروندان لال بازي هاي GTA را بجاي او بکار ببرند بدون اين که ذره اي به داستان بازي لطمه وارد شود! متاسفانه همين استفاده ي نادرست و سطحي از انواع ايده هاي بالقوه در عموم بخش هاي DV، شاخص اصلي اين اثر محسوب مي شود.داستان بازي که به دنياي Viod و ساکنان عجيبش يعني Watcher ها مي پردازد، از نقش آن ها در امور گسترده اي چون شکل گيري تمدن انسان و يا شروع جنگ جهاني دوم سخن مي گويد اما از کند وکاو درست و حسابي در آن و پاسخگويي به پرسش هاي بيشمار پيرامونش پرهيز مي کند.ماهيت جدي و سنگين اين عناصر هم با برخي ديالوگ هاي ظاهراً طنز و سطحي بازي تناقض دارد که نمونه اش را مي توان در سکانس ورودي قهرمان از همه جا بي خبر داستان به دنياي Viod مشاهده کرد. وقتي فردي ناشناس از مقابل هواپيماي سقوط کرده ي قهرمان داستان ويل ( Will) و همراهش آوا(Ava) ناگهان کنار مي رود، اين دو به دنبال او پايين آمده و با جسد بي جان وي روي زمين مواجه مي شوند. وقتي آوا مي پرسد که آيا حال اين بنده خدا خوب است ، ويل با خونسردي وکمي تمسخر مي گويد که "نه خيلي !"، " چون مرده !" . فکر نمي کنم واکنش اوليه ي يک آدم نرمال در دنيايي ناشناخته با مواجه با يک جسد اين چنين بي تفاوت و نيمه طنز باشد! داستان بازي تنها در انتهاي فصل آخر کمي شاخ و برگ گرفته و هر چند ساختار مصنوعي و شتاب زده ي پايان ممکن است براي خيلي ها آزار دهنده باشد اما حداقل کمي به درام و بعد حماسي آن جان مي بخشد. از سوي ديگر برخلاف عموم بازي هاي اين نسل که با نيمه تمام گذاشتن قصه در قالب يک C lifhanger، بازيباز را منتظر دنباله اي مي گذارند، که ممکن است ، هرگز ساخته نشود.DV حداقل عمده ي حکايت را به سرعت تمام مي کند.
سيستم کاور گيري چسبناک به سبک Geats of War مثل 90 درصد شوترهاي سوم شخص اين نسل در اينجا هم به کار گرفته شده که همانند تسلا، خاصيت چنداني ندارد. دشمنان روبات گونه ي بازي (با ظاهر تقليدي و غير اورجينالشان) به سبک جان سخت بوده و بايد تعداد زيادي گلوله بخورند تا نابود شوند.
مکانيزم و افکت هاي خاص به کار گرفته شده براي پرتوهاي نور بازي که خارج از انفجارهاي هم حضور پررنگي دارند، از معدود نقاط قوت گرافيک نااميد کننده ي بازي محسوب مي شود که به ويژه در مراحل ابتدايي مانع سقوط ظاهر بازي به سطح عناوين PS2 مي شود! در فصول بعدي و با ورود به ساختمان هاي عظيم Watcher ها و مشاهده ي معماري عظيم و خاصشان ،DV کمي به بازي هاي نسل حاضر نزديک شده و نهايتا در مبارزه با غول آخر به لطف استفاده ي کامل از بيشتر امکانات گرافيکي بازي به ويژه افکت نور خوش رنگ به اوج خود مي رسد.مدل سازي شخصيت هاي خيلي بد کار نشده اما استفاده از دموهاي صد در صد Real Time جدا از آشکار سازي برخي ضعف هاي تکنيکي ، به خلوت شدن بيش از حد محيط هاي اين سکانس هاي نمايشي منجر شده است.
متاسفانه بخشيدن دوبله ي بازي به مراتب دشوارتر است چرا که صدا گذاري قهرمان بازي هيچ نکته ي مثبتي ندارد. شايد اين حرف با وجود دوبلور با تجربه اي مثل نولان نورتس (Nolan North) عجيب به نظر برسد اما جناب تورنس که اين روزها صدايش را در 99 درصد بازي ها مي شنويم، در DV ،عملا شخصيت هميشگي شان را تکرار کرده و اگر نام بازي و قهرمانش را نمي دانستيم، نمي شد تشخيص داد که گوينده ي سخنان، ناتان درک (Nathan Drake) است يا ويل. ساير صدا پيشگان هم وضع کمابيش مشابهي از نظر کيفيت کارشان دارند اما به لطف يک ناجي ، بخش صوتي DV از سقوط به خلاء نجات يافته . آهنگساز هنرمند بازي يعني بيرمک کراي (Bear McCreary) علاوه بر به کارگيري برخي تم هاي ديناميک، چنان موسيقي حماسي و درگير کننده اي براي Dark Void خلق کرده که يک تنه هيجان بسياري از درگيري هاي يکنواخت را دو چندان مي کند. جدا از حس و تم منحصر به فرد آهنگ هاي ارکستري بازي، يک قطعه شنيدني 8 بيتي هم در اعماق پاياني بازي پنهان شده که بيش از پيش بر جذابيت کارمک کراي مي افزايد.
نکته عجيب در مورد DV، نبود قابليت co-op است مخصوصا که در طي بيش از 90 درصد کل بازي (و حتي در مبارزه با غول آخر) همواره يکي از شخصيت هاي اصلي درکنار ويل حضور دارد. در غياب بخش co-op ، از حالت چند نفره هم خبري نيست و خود بخش داستاني را هم مي توان در کمتر از 5 ساعت به پايان رساند (ژورنال هاي قابل جمع آوري و پر تعداد بازي هم انگيزه ي کافي براي چند بار تمام کردن را ايجاد نمي کنند). در همين مدت کم بسياري از عناصر بازي مثل سيستم هاي کاور گيري افقي و عمودي حضور محدودي داشته (مشت هميشه بدرد مي خورد!) و در نهايت کل DV در سکانس هاي پرواز نسبتاً نفسگيرش خلاصه مي شود. شايد اگر تيراندازي در حين اين فصول بهتر کار شده بود Dark Void به عاقبت اين فصل بهتر کار شده بود. Dark Void به عاقبت بهتري دچار مي شد اما در شرايط فعلي بيشتر زحمات سازندگان در خلاء، به هدر رفته اند.
منبع: نشريه ي بازي رايانه، شماره ي 34.
سيستم کاور گيري چسبناک به سبک Geats of War مثل 90 درصد شوترهاي سوم شخص اين نسل در اينجا هم به کار گرفته شده که همانند تسلا، خاصيت چنداني ندارد. دشمنان روبات گونه ي بازي (با ظاهر تقليدي و غير اورجينالشان) به سبک جان سخت بوده و بايد تعداد زيادي گلوله بخورند تا نابود شوند.
مکانيزم و افکت هاي خاص به کار گرفته شده براي پرتوهاي نور بازي که خارج از انفجارهاي هم حضور پررنگي دارند، از معدود نقاط قوت گرافيک نااميد کننده ي بازي محسوب مي شود که به ويژه در مراحل ابتدايي مانع سقوط ظاهر بازي به سطح عناوين PS2 مي شود! در فصول بعدي و با ورود به ساختمان هاي عظيم Watcher ها و مشاهده ي معماري عظيم و خاصشان ،DV کمي به بازي هاي نسل حاضر نزديک شده و نهايتا در مبارزه با غول آخر به لطف استفاده ي کامل از بيشتر امکانات گرافيکي بازي به ويژه افکت نور خوش رنگ به اوج خود مي رسد.مدل سازي شخصيت هاي خيلي بد کار نشده اما استفاده از دموهاي صد در صد Real Time جدا از آشکار سازي برخي ضعف هاي تکنيکي ، به خلوت شدن بيش از حد محيط هاي اين سکانس هاي نمايشي منجر شده است.
متاسفانه بخشيدن دوبله ي بازي به مراتب دشوارتر است چرا که صدا گذاري قهرمان بازي هيچ نکته ي مثبتي ندارد. شايد اين حرف با وجود دوبلور با تجربه اي مثل نولان نورتس (Nolan North) عجيب به نظر برسد اما جناب تورنس که اين روزها صدايش را در 99 درصد بازي ها مي شنويم، در DV ،عملا شخصيت هميشگي شان را تکرار کرده و اگر نام بازي و قهرمانش را نمي دانستيم، نمي شد تشخيص داد که گوينده ي سخنان، ناتان درک (Nathan Drake) است يا ويل. ساير صدا پيشگان هم وضع کمابيش مشابهي از نظر کيفيت کارشان دارند اما به لطف يک ناجي ، بخش صوتي DV از سقوط به خلاء نجات يافته . آهنگساز هنرمند بازي يعني بيرمک کراي (Bear McCreary) علاوه بر به کارگيري برخي تم هاي ديناميک، چنان موسيقي حماسي و درگير کننده اي براي Dark Void خلق کرده که يک تنه هيجان بسياري از درگيري هاي يکنواخت را دو چندان مي کند. جدا از حس و تم منحصر به فرد آهنگ هاي ارکستري بازي، يک قطعه شنيدني 8 بيتي هم در اعماق پاياني بازي پنهان شده که بيش از پيش بر جذابيت کارمک کراي مي افزايد.
نکته عجيب در مورد DV، نبود قابليت co-op است مخصوصا که در طي بيش از 90 درصد کل بازي (و حتي در مبارزه با غول آخر) همواره يکي از شخصيت هاي اصلي درکنار ويل حضور دارد. در غياب بخش co-op ، از حالت چند نفره هم خبري نيست و خود بخش داستاني را هم مي توان در کمتر از 5 ساعت به پايان رساند (ژورنال هاي قابل جمع آوري و پر تعداد بازي هم انگيزه ي کافي براي چند بار تمام کردن را ايجاد نمي کنند). در همين مدت کم بسياري از عناصر بازي مثل سيستم هاي کاور گيري افقي و عمودي حضور محدودي داشته (مشت هميشه بدرد مي خورد!) و در نهايت کل DV در سکانس هاي پرواز نسبتاً نفسگيرش خلاصه مي شود. شايد اگر تيراندازي در حين اين فصول بهتر کار شده بود Dark Void به عاقبت اين فصل بهتر کار شده بود. Dark Void به عاقبت بهتري دچار مي شد اما در شرايط فعلي بيشتر زحمات سازندگان در خلاء، به هدر رفته اند.
منبع: نشريه ي بازي رايانه، شماره ي 34.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}